سوته دل
درباره وبلاگ


سلام امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد ولی هیچ وقت عشقو جدی نگیرین.

پيوندها
عشق کره
فروش ساعت مچی
غریبه
خوش بیان
دری نگب تیم
زمستونه
دنیای تیره
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سوته دل و آدرس hamnafaseman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 125
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 91683
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
فاطمه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 13:47 :: نويسنده : فاطمه

اگه گفتین اینجا کجاست ؟! ( طنز) www.taknaz.ir

 

اینجا همه باکلاسن
هرکس ۳ تا زبون مختلف بلده
خونه همه تو جردن و شهرک غرب و اون بالاهاست
حتی بالاتر از میدون راه آهن ته ته ۲۰ متری
اینجا اگه عکسی بزارن که عابر پیاده داره از چراغ قرمز رد میشه
همه dislike میزنن و قانون مدار میشن
ولی شاید اون عکسه مال خودشون باشه
اینجا سرزمین پـَـَـ نــه پـَـَــــ……… هاست
اینجا همه فلسفه بلدن و اکثر آقایون فمنیست میشن
ولی ساعت ۱۰ شب مامانه بگه برو از سوپر مارکت رب گوجه فرنگی بگیر میگه خودت برو
اینجا دختر خوشگلای فوتوشاپی ۱۰۰۰ تا پدر ، مادر، خواهر ، برادر و … داره
ولی اون ساده ها ۳ تا اد لیست دارن که یکیش خواهرشه ۲تای دیگه هم کلاسیش
اینجا پسرا اکثرا بدن سازن یا خواننده……دخترا هم که همه مانکن یا مُدل هستن
همه پول دار با وضعیت های مالی آن چنانی هستند
همه هم همدیگرو دوست دارن و تا میبینن یکی تاراحته یه عالمه واسش دل میسورونن
.

.
.
اینجا فیسبوک است همین!!!
 

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : فاطمه

نقاط مثبت خانم ها و آقایان محترم ! (طنز)  www.taknaz.ir

 

به جای تاكید روی كیفیت های منفی زن و مرد، چرا روی نقاط مثبت آنها تاكید نكنیم؟
 

بیایید ابتدا از خانم ها شروع كنیم

*خانم ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.

*خانم ها وقتی خوشحالند گریه میكنند.

*خانم ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه كارهای كوچكی انجام میدهند.

*خانم ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی كنند.

*خانم ها قدرت این را دارند كه وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.

*خانم ها می دانند چگونه یك وعده شام یا ناهار معمولی را به یك فرصت تبدیل كنند.

*خانم ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.

*خانم ها می دانند كه چگونه یك دوست بیمار را تیمار كنند.

*خانم ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.

*خانم ها می دانند چگونه ساعت های متوالی كودكان را سرگرم كنند.

*خانم ها صادق و وفادار هستند.

*خانم ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.

*خانم ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه كار انجام می دهند.

*خانم ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.

*خانم ها می دانند چگونه به یك مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
 

*خانم ها دنیا را مكانی شادتر برای زندگی می سازند.

 و حالا نوبت آقایان هست

*آقایان برای حمل اشیاء سنگین و كشتن سوسك و عنكبوتها خوب هستند!!!!

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
جمعه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : فاطمه

تا حالا دقت کردین ! (طنز 9) www.taknaz.ir

دقت کردین توی بعضی کلاسا آدم مثل خرس خوابش میاد ولی وقتی کلاس تموم میشه این حس کاملا بطرف میشه ؟

 ****

دقت کردین وقتی کسی تو تاکسی کنار آدم روزنامه میگیره دستش ، مطلبش هرچی که باشه خوندنش تا سر حده مرگ جالب میشه ؟


 ****

دقت کردین وقتی تو خونه تنهایین ، از شیر حموم گرفته تا یخ ساز یخچال دست به دست هم میدن تا بترسی ؟

 ****

تا حالا دقت کردین بعضی وقتا یه صحنه ای رو میبینید احساس میکنید که قبلا یه جایی اونو دیدید و حالا داره تکرار میشه . . . !

 ****

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

 ****

دقت کردین مهمون غریبه که میاد آدم کار کردنش گل میکنه و هی میره تو اشپزخونه دنبال کار ؟

 ****

دقت کردید وقتی اس ام اس میفرستید و پیامتون ۲ تا میشه
اول قسمتهای ادبی مثل ” ؛ ، ! ” حذف میکنید ؛
وقتی جواب نداد کلماتُ میچسبونیم ، مثلا صبحبخیر بجای صبح بخیر ،
شبخوش بجای شب خوش ، بسلام بجای سلام برسون . . .
وای از اس ام اسی که باتمام فشرده سازی فقط و فقط ۲ حرف اضافی داشته باشه
و راه نداشته باشه یک اس ام اس کنی ؛
اون موقع از لج همراه اول یا ایرانسل کلی چرت و پرت اضافه به پیام میکنی
که پیام اضافی هدر نره . . . !
دریغ از وقتی که صرف فشرده سازی کردیم بخاطر ده تومن
ینی اگه این وقتُ برا درس میزاشتیم ، PHD گرفته بودیم !

 ****

دقت کردین بهترین ایده هارو برای دیگرون داریم و برای خودمون عملا هیچی ؟!

 ****

دقت کردین که اگه بخوای خلبان بشی ، هزار جور مریضی داری ولی بخوای معافیت پزشکی بگیری ، سالمِ سالمی ؟

 ****

دقت کردید هر موقع بد تیپ میزنید یه نفری ک خیلی مهمه واستون رو میبینید !

 ****

دقت کردین وقتی تو یه فیلم خودمونه میبینیم احساس زشت ترین ادم رو زمینو داریم ؟

 ****

دقت کردین وقتی یه چیزی از دستمون میفته سعی میکنیم با پا بگیریمش یا میزان ضربه رو با پا بگیریم ؟

 ****

دقت کردین یکی یه تیکه میندازه از خنده روده بر میشی ، بعد واسه دوستت که می خوای خاطرشو تعریف کنی میبینی اصلا خنده نداشت کلی ضایع میشی !

 ****

دقت کردین روزایی که بابای آدم خونه ست ، حتی اگه وسط هفته باشه آدم فکر میکنه جمعه ست ؟

 ****

تا حالا دقت کردین وقتی لباس جدید میخرید نظر کل آدمارو در مورد قیمتش میپرسید . بعد دوس دارید همه قیمت بالاتر از خرید شما بدن !

 ****

تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ، ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند . . . !

 ****

دقت کردین ؟
دخترا که لاغر شن همه میگن شده مثه باربی
پسرا که لاغر شن همه میگن معتاد شده

 ****

دقت کردین سخت ترین کار دنیا ، نگه داشتن احترام کسیه که خودش احترام خودش را نگه نمی داره . . .

 ****

تا حالا دقت کردین هروقت گرسنه میای خونه، اون شب اتفاقی غذا ندارین . اما یه شب که بیرون غذا می خوری وقتی میای خونه می بینی غذای مورد علاقت رو درست کردن !
۱۰۰۰ بارام پیش اومده

 ****

دقت کردین وقتی‌ یکی‌ باهاتون درد دل‌ میکنه و حرفاش رو نمیفهمین آخرش میگید
چی بگم والله ؟ چرا ؟

 ****

تا حالا دقت کردین نمیتونید کار پیدا کنید ، چون تجربه ندارید و نمیتونید تجربه پیدا کنید ، چون کار ندارید !؟

 ****

دقت کردین قدر هر چیزی رو وقتی میدونیم که از دستش بدیم ؟!

 ****

دقت کردین وقتی داری تلفن صحبت میکنی هیچی به ذهنت نمیرسه ولی وقتی میگی خدافظ تازه تمام حرفات یادت میاد ؟!

 ****

تا حالا دقت کردین بعضی وقتا تو آینه به خودتون نگامیکنین میبینین چقد خوشگلین ، بعد با گوشی که از خودتون عکس میگیرین میبینید شبیه ” اورانگوتان ” شدین !

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : فاطمه

                                          پسر...دختر

پسر یه اشتباه میکنه...دختر سرش داد میزنه...پسر عذرخواهی میکنه...

دختر یه اشتباه میکنه...پسر سرش داد میزنه...دختر زرتی میزنه زیر گریه...و بازم پسر عذر خواهی میکن

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : فاطمه

خدا هیچکس رو اینجوری ضایع نکنه!

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!


ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : فاطمه


 

تو به افتادن من در خیابان خندیدی

 

و من حواسم به چشمان مردم شهر بود

که عاشق خنده ات نشوند..

 

جدا موندن ازگسی که دوستش داری

 

فرقی با مردن نداره

 

پس عمری که بی تو می گذره

مرگی است به نام زندگی....

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : فاطمه


 

     

این روزهای تلخ میگذرد,دستم می لرزد از توصیفش!

همین بس که:

نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی,مثل خودکشی است

با تیغ کند...!

 

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : فاطمه


 

 

ســــــــوتی مامانم که می خواست بگه adsl>میگه ایـــــــــرانسل

سوتی معلممم ریاضی می خواست بگه جمله میگه جمبلههه

سوتی معلمم امارممممممم می خواست بگه q میگه پیوووووو

سوتی معلممممممم ادبیات می خواست بگه رنج هایی کشیدممم که مپرس میگه رنج هایی کشیدمممممم کمپرس

سوتی عموووووم می خواست بگه لباس رابزارتو لباس شوویی میگه لباس رابزارتووووووووو لنگه

سوووووتی معلمممممممم جامعه می خواست بگه من ازهمه برترمممم میگه من ازهمه بدترمممممم

سووووووتی عزیزمممم که می خواست بگه عینک رابده میگه شلنگ را بده

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:30 :: نويسنده : فاطمه


اگرکلید قلبی را نداری قفلش نکن

اگر کسی را دوست داری خردش نکن

اگر دستی را گرفتی رهایش نکن

ومراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان

با زمین کرد زندگی با دلت نکند.

کاش بودی تا دلم تنها نبود

تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود.

 

 

 

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره
 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:22 :: نويسنده : فاطمه

عشق من
باز خواهم گشت چون نیلوفری تنها
به پایت بوسه خواهم داد  به هر شاخت به هر برگت نوازشها بخواهم داد  با دستم

باز خواهم گشت چون نیلوفری عاشق

به دورت تاب خواهم خورد تو را پروانه خواهم شد تو را مستانه خواهم خواست

باز خواهم گشت چون نیلوفری تابان

به دورت نور خواهم ریخت به هر شاخت به هر برگت 

سلامی تازه خواهم داد با قلبم.........

قلبم رو به تاریکی هدیه کرده ام
دیشب نصف شب در اطاق مو بستم چراغ رو خاموش کردم لباسامو در اوردم و با چاقوی

نفرت سینه ام را شکافتم و با پنجه های سرد و یخ زده ی ظلمت قلبم رو پاره کردمو تک تک

گلها و غنچه های باغ مهر و محبت و عشق را از بیخ کندم و با سنگ ریزه هایی که دیروز

از کویر بی رحمی جمع کرده بودم پر کردم و روی سر در قلبم با تکه استخوانی نوشتم دیگر

 دلبسته ی کسی نشو وقتی که چراغ رو روشن کردم و در اینه برهنگی و سینه ی اگنده

از خون داغ و سرخ مانده بر تنم رو دیدم بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد اما راهی جز

این برام نمونده بود .....اشکانم را با پنجه های سرد ظلمت پاک کردم .

قلبم انقدر سنگ شده بود که اینه از سختی ان ترک خورد  و تن برهنه ی من از سردی قلبم

لرزید ......

 اری قبلم رو به سلطان تاریکی
هدیه کرده بودم
وانگاه بود که کسی در خلوت شبانگاهی در قلبم نجوا کرد......

چنین گفت :

تو حالا در بارگاه من هستی

منم ارباب تو سلطان شیاطین ....تعظیم کن برمن تا به تو قدرت

بی پایانه نفرت کینه  وبی رحمی دهم تا ابد بیمه ی من هستی

تعظیم کن ......

وقتی با صدای خفه و بی رمقی از ش پرسیدم تو از کی در کمینه

من هستی چنین جواب امد:

انگاه که تو غرق در مستی هستی من از تو به خودت نزدیکترم

و به سوگند خود در برابر خدایت وفا خواهم کرد

انگاه که تو از فرشتهی الهی یت جدا شدی من بهترین دوست تو ام

اری منم سلطان تاریکی محض....

تعظیم کن برمن تا تو را یکی از خا دمینم کنم

نيمه شب آواره و بي حس و حال
در سرم سوداي جامي بي زوال
پرسه اي آغاز كرديم در خيال
دل به ياد آورد ايام وصال
از جدايي مدتي مي گذشت
مدتي از عمر رفت و بر نگشت
دل به ياد آورد اول بار را
خاطرات اولين ديدار را
آن نظر بازي آن اسرار را
آن دو چشم مست آهو وار را
هم چو رازي مبهم و سر بسته بود
چون من از تكرار او هم خسته بود
آمد و هم آشيان شد با من او
هم نشين و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم كه جان شد با من او
ناتوان بود و توان شد با من او
آغوشش شد خوابگاه خستگي
اين چنين آغاز شد دلبستگي
واي از آن شب زنده داري تا سحر
واي از آن عمري كه با او شد بسر
مست او بودم ز دنيا بي خبر
دم به دم اين عشق ميشد بيشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد
گفتگوها بين ما آغاز شد

گفتمش:در عشق پا بر جاست دل
گر گشايي چشم دل بيناست دل
گر تو زورقبان شوي درياست دل
بي تو هر دم شام بي فرداست دل
دل از روي عشق تو حيران شده
در پي عشق تو سرگردان شده
گفت:در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست مي دارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تويي مخمور خمارم بدان
با تو شادي مي شود غمهاي من
با تو زيبا مي شود فرداي من
گفتمش:عشقت به دل افزون شده
دل از جادوي دلت افسون شده
جز تو هر يادي به دل مدفون شده
عالم از زيبائيت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب يعني خموش
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر كس جز او در اين دل جا نبود
ديده جز بر روي او بينا نبود
همچو عشق من هيچ گل زيبا نبود
خوبي او شهره ي آفاق بود
در نجابت در نكويي طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختي ما را نداشت
پيش پاي عشق ما سنگي گذاشت
بي گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر اين قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
يار ما را از جدايي غم نبود
در غمش مجنون و عاشق كم نبود
بر سر پيمان خود محكم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من ديوانه پيمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پيمان را شكست
بي خبر پيمان ياري را گسست
اين خبر ناگاه پُشتم را شكست
آن كبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار ديگر عهد بست
با كه گويم او كه هم خون من است
خصم جان و تشنه ي خون من است
بخت بدبين وصل او قسمت نشد
اين گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به اين قيمت نشد
عاشقان را خوشدلي تقدير نيست
با چنين تقدير بد تدبير نيست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه ي او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم كم شدم
آخر آتش زد دل ديوانه را
سوخت بي پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتي خوش گذر
بعد از اين حتي تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بيرون كن ز سر
ديشب از كف رفت فردا را نگر
آخر اين يك پند را بشنو ز من
بر من و بر روزگارم دل مبند
عاشقي را دير فهميدي چه سود
عشق ديرين را گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آيد به رود
ماهي بيچاره اما مُرده بود
بعد از اين هم آشيانت هر كس است
باش با او... ياد تو ما را بس است
باش با او ...ياد تو ما را بس است
خنده هايتان از ته دل...گريه هايتان از سر شادي

ممنوووووووووووووووووووووووووووووون نظر یادتون نره آخه خداییش مگه یه نظر دادن چقدر از وقتتون رو میگیره